خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اوج
2 . قله
3 . بالاترین درجه
4 . به اوج خود رسیدن
[اسم]
peak
/piːk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اوج
منتها درجه، بیشینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اوج
مترادف و متضاد
climax
height
high point
bottom
1.Membership of the club has fallen from a peak of 600 people in 2006.
1. اعضای باشگاه از منتها درجه خود یعنی 600 نفر در سال 2006 کمتر شده است.
to reach one's peak
به اوج خود رسیدن
Traffic reaches its peak between 8 and 9 in the morning.
ترافیک بین ساعات 8 و 9 صبح به اوج خود میرسد.
at the peak of something
در اوج چیزی
She's at the peak of her career.
او در اوج شغل خود است.
the peaks and troughs of something
اوج و فرودهای چیزی
the peaks and troughs of married life
اوج و فرودهای زندگی متاهلی
2
قله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالا
چکاد
قله
مترادف و متضاد
hill
ridge
top
1.It is one of the most difficult peaks to climb.
1. آن یکی از سختترین قلهها برای صعود [کردن] است.
mountain peak
قله کوه
snow-capped peaks
قلههای پوشیده از برف
jagged peaks
قلههای ناهموار
[صفت]
peak
/piːk/
غیرقابل مقایسه
3
بالاترین درجه
بهترین، بیشترین
مترادف و متضاد
highest
maximal
maximum
ultimate
minimum
1.The athletes are all in peak condition.
1. ورزشکاران همگی در بهترین وضعیت ممکن به سر میبرند.
[فعل]
to peak
/piːk/
فعل ناگذر
[گذشته: peaked]
[گذشته: peaked]
[گذشته کامل: peaked]
صرف فعل
4
به اوج خود رسیدن
به منتهی درجه رسیدن
مترادف و متضاد
climax
reach its highest point
1.Oil production peaked in the early 1980s.
1. تولید نفت در دهه 80 میلادی به اوج خود رسید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
peahen
peafowl
peacock butterfly
peacock blue
peacock
peak season
peanut
peanut butter
peanut oil
pear
کلمات نزدیک
peahen
peafowl
peacock
peachy
peach melba
peaked
peal
peanut
peanut butter
peanuts
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان