خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در قهوهجوش (قهوه) دم کردن
2 . تراویدن
3 . پخش شدن
[فعل]
to percolate
/ˈpɜːrkəleɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: percolated]
[گذشته: percolated]
[گذشته کامل: percolated]
صرف فعل
1
در قهوهجوش (قهوه) دم کردن
1.It will have to be instant coffee—there's no time to percolate any.
1. باید قهوه فوری بخوریم؛ وقت نیست در قهوهجوش قهوه دم کنیم.
2
تراویدن
تراوش کردن
1.Water had percolated down through the rocks.
1. آب از میان صخرهها به سمت پایین تراوش کرد.
3
پخش شدن
گسترش یافتن
1.These ideas slowly percolated.
1. این ایدهها بهآهستگی پخش شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
perch
perceptive
perception
perceptible
percentage
percolator
percussion
percussionist
percussive
percy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان