1 . گوش‌خراش 2 . نافذ 3 . نگین
[صفت]

piercing

/ˈpɪrsɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more piercing] [حالت عالی: most piercing]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گوش‌خراش آزاردهنده (صدا)

مترادف و متضاد high-pitched sharp shrill
  • 1.I tried to ignore his bad violin playing, but the sound was piercing.
    1. من سعی کردم ویولن‌نوازی بد او را نادیده بگیرم، اما صدا گوش‌خراش بود.

2 نافذ گیرا، خیره

a piercing look
نگاهی نافذ
[اسم]

piercing

/ˈpɪrsɪŋ/
قابل شمارش

3 نگین

  • 1.She has a tongue piercing.
    1. او روی زبانش یک نگین داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان