Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . قفسه های مخصوص نامه ها
2 . طبقهبندی کردن
[اسم]
pigeonhole
/ˈpɪdʒɪnhoʊl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قفسه های مخصوص نامه ها
جعبه مخصوص نامه ها
[فعل]
to pigeonhole
/ˈpɪdʒɪnhoʊl/
فعل گذرا
[گذشته: pigeonholed]
[گذشته: pigeonholed]
[گذشته کامل: pigeonholed]
صرف فعل
2
طبقهبندی کردن
ردهبندی کردن، دستهبندی کردن
informal
مترادف و متضاد
categorize
1.Don't pigeonhole me. There are a lot of other things I can do besides just answer phones.
1. من را ردهبندی نکن. به غیر جواب دادن تلفن، کارهای زیاد دیگری هم میتوانم انجام بدهم.
توضیحاتی در رابطه با pigeonhole
pigeonhole در مفهوم فعل به معنای چیزی یا کسی را در گروه خاصی قرار دادن است؛ یعنی آن را طبقهبندی کردن یا ردهبندی کردن.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pigeon-toed
pigeon-breasted
pigeon toes
pigeon pea
pigeon pair
pigeonholing
piggery
piggish
piggishly
piggishness
کلمات نزدیک
pigeon-toed
pigeon keeping
pigeon keeper
pigeon fancying
pigeon fancier
piggy bank
piggy in the middle
piggyback
piggybank
pigheaded
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان