خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انباشته شدن
[فعل]
to pile up
/paɪl ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: piled up]
[گذشته: piled up]
[گذشته کامل: piled up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انباشته شدن
روی هم انبار شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توده کردن
خرمن کردن
نشستن
مترادف و متضاد
accumulate
1.My work's really starting to pile up.
1. کار من واقعاً دارد روی هم انبار میشود.
2.The requests piled up while she was away.
2. وقتی او نبود درخواستها روی هم انباشته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pile driver
pile
pilchard
pilates
pilaf
pile-up
piles
pilfer
pilfering
pilgrim
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان