1 . کش رفتن
[فعل]

to pilfer

/ˈpɪlfər/
فعل ناگذر
[گذشته: pilfered] [گذشته: pilfered] [گذشته کامل: pilfered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کش رفتن دله دزدی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کش رفتن
  • 1.He was caught pilfering.
    1. او را موقع کش رفتن گرفتند.
  • 2.She regularly pilfered stamps from work.
    2. او مرتب از سر کار تمبر کش می رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان