خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با دقت مشخص کردن
[فعل]
to pinpoint
/ˈpɪnˌpɔɪnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pinpointed]
[گذشته: pinpointed]
[گذشته کامل: pinpointed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با دقت مشخص کردن
با دقت معین کردن، با دقت اشاره کردن، خاطر نشان کردن
1.He pinpointed that we need a new a system.
1. او خاطر نشان کرد که ما به یک سیستم جدید نیاز داریم.
2.pinpoint the cause of the trouble.
2. با دقت علت آن مشکل را مشخص کن.
تصاویر
کلمات نزدیک
pinnacle
pinky
pinko
pinkie
pink slip
pins and needles
pinstripe
pinstripe suit
pint
pinto bean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان