1 . شیب 2 . نواک 3 . زمین (فوتبال، بیسبال، کریکت و ...) 4 . پرتاب (بیسبال) 5 . پرتاب کردن 6 . (چادر یا کمپ) زدن 7 . توپ را قوس‌دار زدن (گلف) 8 . بالا و پایین رفتن (در آب یا هوا)
[اسم]

pitch

/pɪʧ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شیب ضریب زاویه

  • 1.The pitch of the roof is 45 degrees.
    1. شیب سقف 45 درجه است.
steep pitch
شیب تند
  • This roof has a very steep pitch.
    این سقف شیب بسیار تندی دارد.

2 نواک زیر و بمی، ارتفاع صوت

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارتفاع
  • 1.A basic sense of rhythm and pitch is essential in a music teacher.
    1. درک اولیه از ریتم و نواک برای یک معلم موسیقی ضروری است.
perfect pitch
ارتفاع صوت عالی
  • She’s got perfect pitch.
    او ارتفاع صوت عالی دارد.
high/low pitch
ارتفاع صوت بالا/پایین
  • Ultrasonic waves are at a higher pitch than the human ear can hear.
    امواج فراصوت ارتفاع صوت بالاتری نسبت به آنچه گوش انسان می‌تواند بشنود دارد.

3 زمین (فوتبال، بیسبال، کریکت و ...)

a football/cricket/rugby pitch
زمین فوتبال/کریکت/راگبی
  • the world-famous Wembley football pitch
    زمین فوتبال دارای شهرت جهانی "ومبلی"
on the pitch
در زمین (بازی) بودن
  • 1. He ran the length of the cricket pitch and scored.
    1. او عرض زمین کریکت را دوید و امتیاز گرفت.
  • 2. Jack was on the pitch for his school in the Senior Cup Final.
    2. "جیک" برای مدرسه‌اش در فینال مسابقات "سینیور کاپ" در زمین مسابقه بازی کرد.

4 پرتاب (بیسبال)

  • 1.His first pitch was high and wide.
    1. پرتاب اول او بلند و با فاصله بود.
  • 2.His pitch was perfect.
    2. پرتاب او بی‌نقص بود.
[فعل]

to pitch

/pɪʧ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pitched] [گذشته: pitched] [گذشته کامل: pitched]

5 پرتاب کردن

to pitch somebody/something + adv./prep.
کسی/چیزی را (به سمتی و...) پرتاب کردن
  • The explosion pitched her violently into the air.
    انفجار او را به شدت به هوا پرتاب کرد.

6 (چادر یا کمپ) زدن برپا کردن (کمپ یا چادر)

معادل ها در دیکشنری فارسی: چادر زدن
to pitch a tent/camp
چادر/اردو برپا کردن
  • 1. We can pitch a tent and tell ghost stories.
    1. می‌توانیم چادر برپا کنیم و داستان‌‌های ارواح بگوییم.
  • 2. We pitched our tent under a big tree.
    2. ما چادرمان را زیر یک درخت بزرگ برپا کردیم.

7 توپ را قوس‌دار زدن (گلف)

  • 1.the ball pitched, began to spin, and rolled towards the hole.
    1. توپ به صورت قوس‌دار زده شد، شروع به چرخش کرد و به سمت سوراخ قل خورد.

8 بالا و پایین رفتن (در آب یا هوا) تکان خوردن

  • 1.The boat pitched violently in a heavy swell.
    1. کشتی به‌شدت در موج شدید، بالا و پایین رفت.
  • 2.The sea was rough and the ship pitched and rolled all night.
    2. دریا طوفانی بود و کشتی تمام شب در آب بالا و پایین می‌شد و تکان می‌خورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان