خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شاکی
[اسم]
plaintiff
/ˈpleɪntɪf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شاکی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خواهان
دادخواه
شاکی
مدعی
مترادف و متضاد
complainant
1.The plaintiff must prove that the defendant was negligent.
1. شاکی باید ثابت کند که متهم اهمال کاری کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
plainness
plainly
plainclothes
plain sailing
plain flour
plaintive
plait
plan
plan on
plan the menu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان