خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیرنگ
2 . قطعه (زمین)
3 . نقشه
4 . طرح داستانی ریختن
5 . (روی نمودار) نشان دادن
6 . نقشه کشیدن
[اسم]
plot
/plɑːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیرنگ
خط داستانی
مترادف و متضاد
storyline
plot about something/somebody
پیرنگ درباره چیزی/کسی
a conventional plot about love and marriage
یک پیرنگ کلیشهای درباره عشق و ازدواج
2
قطعه (زمین)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عرصه
plot of land
قطعه زمین
She bought a small plot of land to build a house on.
او یک قطعه زمین کوچک خرید تا رویش خانهای بسازد.
3
نقشه
دسیسه، توطئه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توطئه
دسیسه
نقشه
مترادف و متضاد
conspiracy
plot to do something
نقشه برای انجام کاری
a plot to kill the President
نقشهای برای کشتن رییسجمهور
plot against something/somebody
توطئه علیه چیزی/کسی
a plot against the king
توطئه علیه پادشاه
to be involved in a plot
در یک نقشه دست داشتن
He was involved in a plot to kidnap the pope.
او در نقشه ربودن پاپ نقش داشت.
[فعل]
to plot
/plɑːt/
فعل گذرا
[گذشته: plotted]
[گذشته: plotted]
[گذشته کامل: plotted]
صرف فعل
4
طرح داستانی ریختن
to plot of a novel/play ...
طرح داستانی ریختن برای یک رمان/نمایشنامه و...
5
(روی نمودار) نشان دادن
ترسیم کردن
to plot something on something
چیزی را روی چیزی ترسیم کردن [نشان دادن]
It has been plotted on the graph.
آن، روی نمودار نشان داده شده است.
6
نقشه کشیدن
توطئه چیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توطئه کردن
دسیسه چیدن
نقشه کشیدن
مترادف و متضاد
conspire
to plot something
نقشه چیزی را کشیدن
1. Military officers were suspected of plotting a coup.
1. افسران ارتش مشکوک به کشیدن نقشه یک کودتا بودند.
2. She spends every waking hour plotting her revenge.
2. او تمام ساعات بیداریاش را به کشیدن نقشه انتقامش میپردازد.
to plot to do something
برای انجام کاری نقشه کشیدن
They plotted to rob the bank.
آنها برای دزدی از بانک نقشه کشیدند.
to plot (with somebody) against somebody
(با کسی) علیه کسی توطئه کردن
They were accused of plotting against the state.
آنها متهم به توطئه کردن علیه دولت شدند.
[عبارات مرتبط]
plotter
1. دسیسهگر
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
plop
plonk
plodding
plimsoll
pliers
ploughland
ploughman's lunch
plover
plow
plowland
کلمات نزدیک
plosive
plop
plonker
plonk
plodding
plotter
plough
plough into
plough on
ploughman’s lunch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان