خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گاو آهن
2 . شخم زدن
[اسم]
plow
/plaʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گاو آهن
خیش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیش
گاوآهن
[فعل]
to plow
/plaʊ/
فعل گذرا
[گذشته: plowed]
[گذشته: plowed]
[گذشته کامل: plowed]
صرف فعل
2
شخم زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شخم زدن
1.The farmer plowed his fields.
1. کشاورز مزارعش را شخم زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
plover
ploughman’s lunch
plough on
plough into
plough
plow back
plow up
plowman
plowshare
ploy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان