خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برداشتن (مو با موچین)
2 . کشیدن (چیزی از دست کسی)
3 . چیدن (مو، پر)
4 . دل و جرات
[فعل]
to pluck
/plʌk/
فعل گذرا
[گذشته: plucked]
[گذشته: plucked]
[گذشته کامل: plucked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برداشتن (مو با موچین)
کندن (تار مو)
1.She plucked her eyebrows.
1. او ابروهایش را (با موچین) برداشت.
2
کشیدن (چیزی از دست کسی)
قاپیدن
1.He plucked the letter from her hands.
1. او نامه را از دستهای او کشید.
3
چیدن (مو، پر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چیدن
1.We need to pluck the chicken.
1. ما باید پرهای مرغ را بچینیم.
[اسم]
pluck
/plʌk/
غیرقابل شمارش
4
دل و جرات
شجاعت، شهامت
informal
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
plowland
plow
plover
ploughman's lunch
ploughland
plug
plug away
plug in
plug into
plughole
کلمات نزدیک
ploy
plowshare
plowman
plow up
plow back
plucked
plucky
plug
plug and play
plug away at
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان