Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . سقوط کردن
2 . شیرجه زدن
3 . فرو بردن
4 . شیرجه (داخل آب)
[فعل]
to plunge
/plʌndʒ/
فعل ناگذر
[گذشته: plunged]
[گذشته: plunged]
[گذشته کامل: plunged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سقوط کردن
پایین آمدن (ناگهانی و شدید)، کاهش یافتن
1.Temperatures plunged below zero.
1. دما به زیر صفر (پایین) آمدهاست.
2.This year profits plunged by 40%.
2. سود امسال تا 40% کاهش یافت.
2
شیرجه زدن
پریدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شیرجه رفتن
شیرجه زدن
1.She plunged into the pool.
1. او به داخل استخر شیرجه زد.
3
فرو بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غوطه خوردن
فرو بردن
1.I plunged my hand into the water.
1. من دستم را درون آب فرو بردم.
[اسم]
plunge
/plʌndʒ/
قابل شمارش
4
شیرجه (داخل آب)
پرش
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
plundering
plunderer
plundered
plunderage
plunder
plunge into
plunger
plunging
plunk
plunk down
کلمات نزدیک
plundering
plunderer
plunder
plump
plummet
plunger
plunging
pluperfect
plural
plural noun
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان