Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ناخوش
2 . بد
[صفت]
poorly
/ˈpʊrli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: poorlier]
[حالت عالی: poorliest]
1
ناخوش
بیمار
informal
مترادف و متضاد
ill
1.Matt’s wife was very poorly.
1. همسر "مت" خیلی بیمار بود.
[قید]
poorly
/ˈpʊrli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more poorly]
[حالت عالی: most poorly]
2
بد
ناکافی، ضعیف
مترادف و متضاد
badly
1.Jana’s doing poorly in school.
1. "جانا" عملکرد بدی در مدرسه دارد.
poorly designed
بد طراحیشده
تصاویر
کلمات نزدیک
poor little dog
poor
poop
poolside
poolroom
pop
pop art
pop culture
pop group
pop in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان