خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اصلی
2 . ابتدایی
[صفت]
primary
/ˈpraɪˌmɛri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more primary]
[حالت عالی: most primary]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اصلی
اولیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلی
اولیه
1.The money I earn is extra, my husband's job is our primary source of income.
1. پولی که من در میآورم اضافی است، شغل همسرم منبع اصلی درآمد ما است.
2.The Red Cross's primary concern is to preserve and protect human life.
2. هدف اولیه صلیب سرخ حفظ و نگهداری از زندگی انسانهاست.
2
ابتدایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابتدایی
بدوی
اولیه
primary teachers
معلمان ابتدایی
تصاویر
کلمات نزدیک
primarily
primal
primacy
prima facie
prima donna
primary care physician
primary cause
primary color
primary education
primary election
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان