خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدیر مدرسه
2 . اصل سرمایه
3 . اصلی
[اسم]
principal
/ˈprɪn.sə.pəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدیر مدرسه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مدیر مدرسه
مترادف و متضاد
dean
head teacher
headmaster
1.She is the principal of Northside Elementary School.
1. او مدیر مدرسه ی ابتدایی "نورث ساید" است.
2.The school board has hired a new principal for the high school.
2. هیئت امنای مدرسه مدیر جدیدی برای دبیرستان استخدام کردند.
2
اصل سرمایه
اصل وام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصل وام
مترادف و متضاد
capital sum
[صفت]
principal
/ˈprɪn.sə.pəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more principal]
[حالت عالی: most principal]
3
اصلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلی
عمده
مترادف و متضاد
chief
key
main
primary
1.He's a principal dancer with the Houston Ballet.
1. او رقاص اصلی "باله هیوستون" است.
2.That was my principal reason for leaving her.
2. آن، دلیل اصلی من برای ترک او بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
princess
princely
prince charming
prince
primus
principality
principally
principle
principled
principles
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان