خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سریع
2 . مجاب کردن
3 . سخن رسانی کردن (تئاتر)
4 . سخن رسان (تئاتر)
[صفت]
prompt
/prɑmpt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more prompt]
[حالت عالی: most prompt]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سریع
مترادف و متضاد
immediate
quick
ready
late
slow
unwilling
1.Be prompt in assembling your baggage.
1. در جمعوجور کردن چمدانت سریع باش [عمل کن].
a prompt reply
پاسخی سریع
prompt payment
پرداخت سریع
[فعل]
to prompt
/prɑmpt/
فعل گذرا
[گذشته: prompted]
[گذشته: prompted]
[گذشته کامل: prompted]
صرف فعل
2
مجاب کردن
قانع کردن، منجر شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مجاب کردن
مترادف و متضاد
cause
induce
persuade
provoke
discourage
to prompt something
منجر به چیزی شدن
The discovery of the bomb prompted an increase in security.
کشف بمب منجر به افزایش مسائل امنیتی شد.
to prompt somebody to do something
کسی را مجاب به انجام کاری کردن
His emotional plea prompted the director to give him a second chance.
تقاضای احساسی او مدیر را مجاب کرد تا به او شانس دوباره بدهد.
to prompt somebody
کسی را قانع کردن
3
سخن رسانی کردن (تئاتر)
سوفلوری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوفلوری کردن
specialized
[اسم]
prompt
/prɑmpt/
قابل شمارش
4
سخن رسان (تئاتر)
سوفلور
specialized
تصاویر
کلمات نزدیک
promotional
promotion
promoter
promote
promontory
prompt reply
prompter
prompting
promptly
promptness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان