خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ادب
2 . صحت
3 . شایستگی
[اسم]
propriety
/prəˈpraɪəti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ادب
نزاکت
1.She was careful always to behave with propriety.
1. او همیشه مراقب بود که با ادب و نزاکت رفتار کند.
2.They'd invited us to dinner so we thought we'd better observe the proprieties and invite them back.
2. آنها ما را به شام دعوت کرده بودند، برای همین ما هم فکر کردیم که بهتر است آداب را رعایت کنیم و دعوتشان کنیم.
2
صحت
3
شایستگی
پسندیدگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شایستگی
لیاقت
تصاویر
کلمات نزدیک
proprietorial
proprietor
proprietary medicine
proprietary company
proprietary
props
propulsion
prorate
pros and cons
prosaic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان