خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماده
2 . تدارک
3 . آمادهسازی
[اسم]
provision
/prəˈvɪʒn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ماده
بند، شرط
1.Under the provisions of the lease, the tenant is responsible for repairs.
1. طبق بندهای اجارهنامه، مستاجر مسئول تعمیرات است.
2
تدارک
تهیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تامین
تدارک
1.The provision of good public transportation will be essential for developing the area.
1. تدارک حمل و نقل عمومی خوب برای پیشرفت این منطقه حیاتی است.
3
آمادهسازی
آمادگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمادهسازی
1.When designing buildings in this area, you have to make provisions for earthquakes.
1. وقتی در این منطقه ساختمان طراحی میکنید، باید (ساختمانها را) برای زلزله آمادهسازی کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
provincialism
provincial
provinces
province
provider
provisional
provisional government
provisional licence
provisionally
provisions
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان