[اسم]

province

/ˈprɑːvəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استان قلمرو

معادل ها در دیکشنری فارسی: استان ولایت
a Chinese province
یک استان چینی

2 حوزه (علم یا اطلاعات) زمینه، قلمرو

مترادف و متضاد field realm
  • 1.Computers were once the exclusive province of scientists and mathematicians.
    1. کامپیوترها زمانی حوزه اختصاصی دانشمندان و ریاضیدان‌ها بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان