خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحریک کردن
2 . موجب شدن
[فعل]
to provoke
/prəˈvoʊk/
فعل گذرا
[گذشته: provoked]
[گذشته: provoked]
[گذشته کامل: provoked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تحریک کردن
برانگیختن، خشمگین کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انگیختن
برانگیختن
تحریک کردن
دامن زدن
شوراندن
مترادف و متضاد
goad
1.Don't let her to provoke you.
1. نگذار او، تو را تحریک کند.
2.Don't provoke the dog; it may try to bite you.
2. آن سگ را خشمگین نکن، ممکن است سعی کند تو را گاز بگیرد.
2
موجب شدن
ایجاد کردن، باعث شدن
مترادف و متضاد
cause
1.Dairy products may provoke allergic reactions in some people.
1. محصولات لبنی ممکن است باعث واکنشهای آلرژیک در برخی افراد شود.
2.The announcement provoked a storm of protest.
2. (آن) اعلامیه موجب توفانی از اعتراضات شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
provocatively
provocative
provocation
proviso
provisions
prow
prowess
prowl
prowler
proximity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان