Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پیدرپی مشت زدن
2 . شدیداً انتقاد کردن
[فعل]
to pummel
/ˈpʌml/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pummeled]
[گذشته: pummeled]
[گذشته کامل: pummeled]
صرف فعل
1
پیدرپی مشت زدن
پیدرپی با مشت کوبیدن
1.He pummeled the pillow with his fists.
1. او با مشت به بالشش کوبید.
2
شدیداً انتقاد کردن
کوبیدن (مجازی)
informal
1.She pummeled her opponents.
1. او شدیداً از رقبایش انتقاد کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pumice
puma
pulverize
pulses
pulse
pump
pump up
pumpernickel
pumping
pumpkin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان