خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجازات
[اسم]
punishment
/ˈpʌnɪʃmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مجازات
تنبیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تادیب
تقاص
تنبیه
جزا
نسق
مکافات
عقوبت
مجازات
قصاص
گوشمالی
کیفر
ادب
1.He was sent to his room as a punishment.
1. او بهعنوان تنبیه به اتاقش فرستاده شد.
2.The punishment should fit the crime.
2. مجازات باید با جرم همخوانی داشته باشد.
3.What is the punishment for murder?
3. مجازات قتل چیست؟
to inflict punishment
مجازات کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
punishing
punishable
punish
pungent smell
pungent
punitive
punjabi
punk
punk rock
punnet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان