خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آزادی مشروط خوردن
[عبارت]
put on probation
/pʊt ɑn proʊˈbeɪʃən/
1
آزادی مشروط خوردن
1.The prisoner was put on probation.
1. زندانی آزادی مشروط خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
put on a burst of speed
put on
put off
put it in high gear
put it briefly
put on the brakes
put on the dog
put on the lid of the saucepan, please.
put on the spare tire.
put on your low beam.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان