خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باتلاق
2 . باتلاق (اصطلاحی)
[اسم]
quagmire
/ˈkwæɡmaɪər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باتلاق
مرداب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باتلاق
مترادف و متضاد
bog
marsh
swamp
1.His foot got stuck in the quagmire.
1. پای او در باتلاق گیر کرد.
2
باتلاق (اصطلاحی)
گرفتاری (شدید)، تنگنا، مضیقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منجلاب
مترادف و متضاد
difficulty
mess
morass
a legal quagmire
یک باتلاق [گرفتاری] حقوقی
تصاویر
کلمات نزدیک
quads
quadruplets
quadruple
quadruped
quadriplegic
quail
quaint
quaint shop
quake
quake in one's boots
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان