خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترسیدن
2 . بلدرچین
[فعل]
to quail
/kweɪl/
فعل ناگذر
[گذشته: quailed]
[گذشته: quailed]
[گذشته کامل: quailed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترسیدن
خود را باختن، به خود لرزیدن
مترادف و متضاد
cower
waver
1.The defendant quailed when the judge entered the room to announce the sentence.
1. وقتی که قاضی وارد اتاق شد که حکم را اعلام کند، آن متهم ترسید.
[اسم]
quail
/kweɪl/
قابل شمارش
2
بلدرچین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بلدرچین
کرک
تصاویر
کلمات نزدیک
quagmire
quads
quadruplets
quadruple
quadruped
quaint
quaint shop
quake
quake in one's boots
quaker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان