خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یورش کردن
2 . ناگهانی وارد شدن و جایی را گشتن (پلیس)
3 . حمله غافلگیرانه (پلیس و ...)
[فعل]
to raid
/reɪd/
فعل گذرا
[گذشته: raided]
[گذشته: raided]
[گذشته کامل: raided]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
یورش کردن
دستبرد زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یورش بردن
مترادف و متضاد
plunder
ransack
1.A gang raided a jewelry store last night.
1. یک گروه تبهکار، دیشب به یک جواهرفروشی دستبرد زد.
2
ناگهانی وارد شدن و جایی را گشتن (پلیس)
1.Police found weapons when they raided his home.
1. پلیس وقتی ناگهانی خانه او را گشت، اسلحه پیدا کرد.
[اسم]
raid
/reɪd/
قابل شمارش
3
حمله غافلگیرانه (پلیس و ...)
یورش، شبیخون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حمله
یورش
هجوم
هجمه
شبیخون
ایلغار
1.They were arrested during a dawn raid.
1. آنها طی یک حمله غافلگیرانه پلیس دستگیر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
ragtime
rags
ragout
raging
ragged
raid the fridge
raider
rail
railcard
railhead
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان