خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ریل
2 . نرده (راه پله)
3 . راهآهن
4 . یلوه (نوعی پرنده)
5 . اعتراض کردن
[اسم]
rail
/reɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ریل
خط آهن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریل
مترادف و متضاد
railway
1.The train came off the rails.
1. قطار از ریل خارج شد.
2.Weeds grew between the rails.
2. علفها بین خطوط آهن رشد کردند.
2
نرده (راه پله)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نرده
مترادف و متضاد
banister
1.Hold onto the rail as you go up the stairs.
1. از پلهها که بالا میروی نردهها را بگیر.
2.She leaned on the ship's rail and gazed out to sea.
2. او به نرده کشتی تکیه زد و به دریا چشم دوخت.
3
راهآهن
قطار
مترادف و متضاد
train
1.Thousands of commuters travel to work by rail.
1. هزاران مسافر [رفت و آمد کننده مکرر] با راهآهن سر کار میروند.
2.We decided to travel by rail.
2. ما تصمیم گرفتیم که با قطار سفر کنیم.
4
یلوه (نوعی پرنده)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یلوه
توضیح درباره واژه یلوه
یَلوهایان یک خانواده بزرگ از پرندگان کوچکجثه تا میانجثه است. گونههای این خانواده در همه قارهها بهجز جنوبگان یافت میشوند.
[فعل]
to rail
/reɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: railed]
[گذشته: railed]
[گذشته کامل: railed]
صرف فعل
5
اعتراض کردن
سرزنش کردن، عصبانی شدن
مترادف و متضاد
complain
protest
rage
scold
1.he railed at human fickleness.
1. او نسبت به بیثباتی انسان شکایت کرد.
2.She railed against the injustice of it all.
2. او علیه بیعدالتیها اعتراض کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
raider
raid the fridge
raid
ragtime
rags
railcard
railhead
railings
railroad
railroad crossing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان