خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نامنسجم
2 . بدشکل و درندشت (ساختمان و...)
3 . طبیعتگردی
[صفت]
rambling
/ˈræmblɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more rambling]
[حالت عالی: most rambling]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نامنسجم
طولانی و بیربط
مترادف و متضاد
incoherent
1.The letter was long and rambling.
1. نامه طویل و نامنسجم بود.
2
بدشکل و درندشت (ساختمان و...)
1.They live in a rambling old house in the country.
1. آنها در یک خانه قدیمی بدشکل و درندشت در روستا زندگی میکنند.
[اسم]
rambling
/ˈræmblɪŋ/
غیرقابل شمارش
3
طبیعتگردی
پیادهگردی (خارج از شهر)
تصاویر
کلمات نزدیک
rambler
ramble
ramadan
ram someone or something down someone's throat
ram
rambutan
ramification
ramifications
ramirez
ramon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان