[فعل]

to ramble

/ˈræmbəl/
فعل ناگذر
[گذشته: rambled] [گذشته: rambled] [گذشته کامل: rambled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیاده‌روی کردن قدم زدن، پیاده‌گردی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جولان دادن
  • 1.We spent the summer rambling in Ireland.
    1. ما تابستان را به قدم زدن در ایرلند گذراندیم.

2 حرف نامربوط زدن وراجی کردن، چرت‌وپرت گفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: یاوه‌گویی
  • 1.What is she rambling on about now?
    1. حالا دارد راجع به چی وراجی می‌کند؟
[اسم]

ramble

/ˈræmbəl/
قابل شمارش

3 پیاده‌روی (طولانی) پیاده‌گردی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان