خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نیاز داشتن
[فعل]
to require
/rɪˈkwaɪər/
فعل گذرا
[گذشته: required]
[گذشته: required]
[گذشته کامل: required]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نیاز داشتن
ملزم بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احتیاج داشتن
ایجاب کردن
خواستن
نیازمند بودن
نیاز داشتن
لازم داشتن
مترادف و متضاد
need
to require something
به چیزی نیاز داشتن
1. becoming a doctor requires a lot of hard work.
1. پزشک شدن نیاز به تلاش زیاد دارد.
2. Please telephone this number if you require any further information.
2. لطفا با این شماره تماس بگیر اگر به اطلاعات بیشتری نیاز داری.
to require somebody/something to do something
کسی/چیزی نیاز به انجام کاری داشتن
Marriage requires us to show trust and loyalty.
ازدواج نیازمند این است که ما اعتماد و وفاداری نشان دهیم.
to require that…
نیازمند این بودن که...
The situation required that he be present.
موقعیت نیازمند این است که او حاضر باشد.
to require doing something
نیاز به انجام کاری داشتن
Lentils do not require soaking before cooking.
عدس قبل از پختن نیاز به خیس دادن ندارد.
to require somebody to do something
کسی ملزم به انجام کاری بودن
All candidates will be required to take a test.
همه کاندیدها ملزم هستند آزمونی بدهند.
تصاویر
کلمات نزدیک
requiem mass
requiem
request stop
request
reputed
required
requirement
requirements
requisite
requisition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان