خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیقرار
[صفت]
restless
/ˈrestləs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more restless]
[حالت عالی: most restless]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیقرار
ناآرام، بیتاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیتاب
بیقرار
بیحوصله
کرمکی
کلافه
کمحوصله
1.The audience was getting restless.
1. مخاطب داشت بیتاب میشد.
2.The children always get restless on long trips.
2. بچهها همیشه در سفرهای طولانی بیقرار میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
restive
restitution
restful
rested
restaurateur
restlessly
restlessness
restock
restoration
restorative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان