خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازنشسته شدن
[فعل]
to retire
/rɪˈtaɪr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: retired]
[گذشته: retired]
[گذشته کامل: retired]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بازنشسته شدن
بازنشسته کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازنشسته شدن
بازنشسته کردن
1.I want to be healthy when I retire.
1. می خواهم وقتیکه بازنشسته می شوم سلامت باشم.
2.She retired from the company in 1990.
2. او در سال 1990 از شرکت بازنشسته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
retina
reticent
retch
retainer
retailer
retired
retiree
retirement
retort
retrain
کلمات نزدیک
retinue
retina
reticent
reticence
rethinking
retired
retirement
retirement age
retirement home
retiring
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان