Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . برعکس
[اسم]
reversal
/rɪˈvɜːrsl/
قابل شمارش
1
برعکس
عکس، نقض
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واژگونی
وارونگی
1.This is a complete reversal of your previous decision.
1. این کاملا عکس تصمیم قبلی شماست.
تصاویر
کلمات نزدیک
reverie
reverently
reverent
reverend
reverence
reverse
reverse discrimination
reverse gear
reverse the charges
reverse-charge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان