خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ریتم
[اسم]
rhythm
/ˈrɪðəm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ریتم
ضرب، نواخت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آهنگ
ریتم
ضربآهنگ
1.abnormal heart rhythms
1. ضربان نامنظم قلب
2.music with a fast rhythm
2. موسیقی با ضرب تند
3.the rhythm of her breathing
3. ریتم نفس کشیدن او
4.The rhythm of the rain hitting the roof put him to sleep.
4. ریتم باران که به سقف می خورد او را به خواب فرو برد.
تصاویر
کلمات نزدیک
rhyming slang
rhyme
rhubarb
rhotic
rhonda
rhythm and blues
rhythmic
rhythmical
rhythmically
rib
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان