خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رها کردن
[فعل]
to rid
/rɪd/
فعل گذرا
[گذشته: rid]
[گذشته: rid]
[گذشته کامل: rid]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رها کردن
خلاص کردن، پاک کردن
formal
1.Further measures will be taken to rid our streets of crime.
1. اقدامات بیشتری انجام خواهد شد تا خیابانها را از جرم و جنایت پاک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ricochet
ricky
rickshaw
rickey
rickety
riddance
riddle
riddled with
ride
ride a bicycle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان