خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوچرخه سواری کردن
[عبارت]
ride a bicycle
/raɪd ə ˈbaɪsɪkəl/
1
دوچرخه سواری کردن
1.She spent the day riding her bicycle around the lake.
1. او (تمام) روزش را به دوچرخهسواری کردن دور دریاچه گذراند.
تصاویر
کلمات نزدیک
ride
riddled with
riddle
riddance
rid
ride a bike
ride a horse
ride a motorcycle
ride herd on
ride high
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان