1 . ناهموار 2 . تقریبی 3 . توفانی 4 . سخت 5 . ناامن 6 . زمخت 7 . بخش چمن‌زنی نشده (زمین گلف)
[صفت]

rough

/rʌf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rougher] [حالت عالی: roughest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناهموار

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناهموار
مترادف و متضاد bumpy irregular uneven flat smooth
rough ground/road ...
زمین/جاده و... ناهموار
  • It was a rough mountain road, covered in stones and huge holes.
    یک جاده کوهستانی ناهموار، پوشیده از سنگ و چاله‌های بزرگ بود.

2 تقریبی تخمینی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخمینی
مترادف و متضاد approximate estimated general exact
rough calculation/estimate/idea ... of something
محاسبه/تخمین/ایده و... تقریبی از چیزی
  • Can you give me a rough idea of the numbers?
    می‌توانی ایده [آمار] تقریبی اعداد را به من بدهی؟
at a rough guess
طبق فرض تقریبی
  • There were about 20 people there, at a rough guess.
    طبق فرض تقریبی، حدودا 20 نفر آنجا بودند.

3 توفانی متلاطم

معادل ها در دیکشنری فارسی: مواج منقلب متلاطم
مترادف و متضاد stormy turbulent wild calm
  • 1.It was too rough to sail that night.
    1. آن شب برای کشتی‌رانی خیلی توفانی بود.
A rough sea
دریای توفانی
rough waters
آب‌های متلاطم

4 سخت

مترادف و متضاد difficult hard harsh easy gentle pleasant
a rough time
دوران سخت
rough conditions
شرایط سخت

5 ناامن خطرناک، خشن

مترادف و متضاد dangerous harsh tough gentle
to play rough
خطرناک بازی کردن
  • Do they always play this rough?
    آیا همیشه این‌قدر خطرناک [خشن] بازی می‌کنی؟
the rough neighborhood
محله خطرناک
  • the roughest neighborhood in the city
    خطرناک‌ترین محله شهر

6 زمخت

معادل ها در دیکشنری فارسی: خشن درشت زبر زمخت ناملایم
مترادف و متضاد bristly coarse sleek smooth
  • 1.The skin on her hands was hard and rough.
    1. پوست دست‌هایش سفت و زمخت بود.
[اسم]

rough

/rʌf/
قابل شمارش

7 بخش چمن‌زنی نشده (زمین گلف)

  • 1.His second shot ended up in the rough.
    1. ضربه دوم او در بخش چمن‌زنی افتاد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان