1 . عجله 2 . عجله کردن 3 . هول کردن
[اسم]

rush

/rʌʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عجله شلوغی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعجیل عجله
  • 1.the rush hour
    1. ساعت شلوغی
to make a rush for something
با عجله به سمت چیزی رفتن
  • Shoppers made a rush for the exits.
    خریدارها با عجله به سمت خروجی‌ها رفتند.
to be in a rush
عجله داشتن
  • He was in a rush to get home.
    او برای به خانه رفتن عجله داشت.
what's the rush?
عجله برای چیست؟
[فعل]

to rush

/rʌʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: rushed] [گذشته: rushed] [گذشته کامل: rushed]

2 عجله کردن باعجله رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعجیل کردن
مترادف و متضاد hurry
  • 1.We had to rush to catch the bus.
    1. ما مجبور شدیم عجله کنیم تا به اتوبوس برسیم.
to rush + adv./prep.
باعجله به جایی رفتن
  • We rushed out into the street to see what all the noise was.
    ما باعجله به خیابان دویدیم تا ببینیم آن همه سروصدا برای چه بود.

3 هول کردن به عجله انداختن

to rush somebody
کسی را هول کردن
  • Don't try to rush him - he needs time to think about it.
    سعی نکن او را هول کنی؛ او برای فکر کردن درباره آن به زمان نیاز دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان