خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عجله
2 . عجله کردن
3 . هول کردن
[اسم]
rush
/rʌʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عجله
شلوغی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعجیل
عجله
1.the rush hour
1. ساعت شلوغی
to make a rush for something
با عجله به سمت چیزی رفتن
Shoppers made a rush for the exits.
خریدارها با عجله به سمت خروجیها رفتند.
to be in a rush
عجله داشتن
He was in a rush to get home.
او برای به خانه رفتن عجله داشت.
what's the rush?
عجله برای چیست؟
[فعل]
to rush
/rʌʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: rushed]
[گذشته: rushed]
[گذشته کامل: rushed]
صرف فعل
2
عجله کردن
باعجله رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعجیل کردن
مترادف و متضاد
hurry
1.We had to rush to catch the bus.
1. ما مجبور شدیم عجله کنیم تا به اتوبوس برسیم.
to rush + adv./prep.
باعجله به جایی رفتن
We rushed out into the street to see what all the noise was.
ما باعجله به خیابان دویدیم تا ببینیم آن همه سروصدا برای چه بود.
3
هول کردن
به عجله انداختن
to rush somebody
کسی را هول کردن
Don't try to rush him - he needs time to think about it.
سعی نکن او را هول کنی؛ او برای فکر کردن درباره آن به زمان نیاز دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
rural area
rural
rupture
runway
runny
rush along
rush hour
rush off
rusk
russet
کلمات نزدیک
ruse
rural
rupture
rupee
runway
rush hour
rush into
rush job
rushed
rushed off one's feet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان