خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارضا کردن
[فعل]
to satiate
/seɪʃɪˈeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: satiated]
[گذشته: satiated]
[گذشته کامل: satiated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ارضا کردن
اشباع کردن، سیر کردن
مترادف و متضاد
satisfy
1.Nothing seemed to satiate her desire for knowledge.
1. هیچ چیز به نظر اشتهای او برای علم را اشباع [سیر] نمی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
satellite tv
satellite television
satellite dish
satellite
satchel
satiety
satin
satire
satirical
satirist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان