خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خیس کردن
2 . اشباع شدن
[فعل]
to saturate
/ˈsætʃəreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: saturated]
[گذشته: saturated]
[گذشته کامل: saturated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خیس کردن
آغشتن، اشباع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشباع کردن
مترادف و متضاد
fill up
soak
suffuse
1.The continuous rain had saturated the soil.
1. باران مداوم خاک را خیس کرده بود.
2
اشباع شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشباع شدن
1.The air is saturated with the smells of food.
1. هوا، از بوهای غذا اشباع شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
satsuma
sats
satnav
satisfying
satisfy
saturated
saturated fat
saturation
saturation makes heat worse.
saturation point
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان