خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برنامه (کلاس، درس)
2 . برنامه زمانی
3 . فهرست و زمانبندی برنامههای یک شبکه (تلویزیونی یا رادیویی)
4 . برنامهریزی کردن
[اسم]
schedule
/ˈskedʒ.uːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
برنامه (کلاس، درس)
مترادف و متضاد
itinerary
timetable
on the schedule
در برنامه
The first class on the schedule for Monday morning is history.
اولین کلاس در برنامه برای صبح دوشنبه تاریخ است.
2
برنامه زمانی
برنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برنامه زمانی
جدول زمانی
a busy/tight schedule
برنامه زمانی شلوغ/پرمشغله
I have a very busy schedule today.
امروز برنامه زمانی بسیار شلوغی دارم.
on schedule
طبق برنامه زمانی
Filming began on schedule.
فیلمبرداری طبق برنامه زمانی شروع شد.
ahead of/behind schedule
جلوتر/عقبتر از برنامه زمانی
1. The project was finished ahead of schedule.
1. آن پروژه جلوتر از برنامه زمانی تمام شد.
2. The tunnel project has already fallen behind schedule.
2. پروژه تونل الان هم از برنامه زمانی عقبتر افتاده است.
to keep to one's schedule
طبق برنامه زمانی پیش رفتن [به برنامه زمانی عمل کردن]
We are trying desperately to keep to our schedule.
ما داریم سعی میکنیم طبق برنامه زمانی پیش برویم.
3
فهرست و زمانبندی برنامههای یک شبکه (تلویزیونی یا رادیویی)
[فعل]
to schedule
/ˈskedʒ.uːl/
فعل گذرا
[گذشته: scheduled]
[گذشته: scheduled]
[گذشته کامل: scheduled]
صرف فعل
4
برنامهریزی کردن
زمانبندی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زمانبندی کردن
to schedule something (for something)
چیزی را (برای زمان خاصی) برنامهریزی کردن
The meeting is scheduled for Friday afternoon.
جلسه برای جمعه بعدازظهر برنامهریزی شده است.
to schedule somebody/something to do something
کسی/چیزی برای انجام کاری برنامهریزی کردن
I'm scheduled to arrive in LA at 5 o'clock.
من طوری برنامهریزی کردهام که ساعت 5 به لوس آنجلس برسم.
تصاویر
کلمات نزدیک
scepter
scented
scent
scenic design
scenic
scheduled
scheduled flight
scheduled maintenance
scheduled service
schema
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان