1 . گستره
[اسم]

scope

/skoʊp/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گستره حوزه، حیطه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دامنه
  • 1.The police are broadening the scope of their investigation.
    1. پلیس دارد حوزه بررسی‌اش را وسیع‌تر می‌کند.
  • 2.These issues were outside the scope of the text.
    2. این مسائل خارج از حیطه متن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان