Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . برداشتن (با قاشق اسکوپ)
2 . قاشق اسکوپ
3 . خبر داغ و دسته اول
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to scoop
/skuːp/
فعل گذرا
[گذشته: scooped]
[گذشته: scooped]
[گذشته کامل: scooped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برداشتن (با قاشق اسکوپ)
ریختن
1.I scooped some ice cream out of the bowl.
1. من با قاشق اسکوپ کمی بستنی از ظرف برای خودم ریختم.
[اسم]
scoop
/skuːp/
قابل شمارش
2
قاشق اسکوپ
اسکوپ (بستنی)
3
خبر داغ و دسته اول
informal
1.I got the inside scoop on his new girlfriend.
1. من خبری داغ و دسته اول درباره دوست دختر جدیدش دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
scone
scolopax
scollop
scold
scoffingly
scoop shovel
scoop up
scoot
scope
scorching
کلمات نزدیک
scone
scold
scoff
sclerosis
sclera
scooped
scooter
scope
scops owl
scorch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان