[فعل]

to scold

/skoʊld/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: scolded] [گذشته: scolded] [گذشته کامل: scolded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرزنش کردن اوقات تلخی کردن، دعوا کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعرض کردن توپیدن شماتت کردن
مترادف و متضاد rebuke
  • 1.He scolded them for arriving late.
    1. او آنها را به خاطر دیر آمدن سرزنش کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان