Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . خراشیدن
2 . پاک کردن (معمولاً با چیزی تیز)
[فعل]
to scrape
/skreɪp/
فعل گذرا
[گذشته: scraped]
[گذشته: scraped]
[گذشته کامل: scraped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خراشیدن
خراشیده شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تراشیدن
خراشیدن
ساییدن
1.She fell and scraped her knee.
1. او زمین خورد و زانویش خراشیده شد.
2
پاک کردن (معمولاً با چیزی تیز)
کندن
1.I scraped the mud off my shoes with a knife.
1. من گل لای کفشم را با چاقو پاک کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
scrapbook
scrap metal
scrap iron
scrap
scranton
scrape along
scrape back
scrape by
scrape the barrel
scrape through
کلمات نزدیک
scrapbook
scrap metal
scrap heap
scrap
scrambler
scrape through
scrape together
scraper
scrapie
scrappy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان