خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غلوزنجیر کردن
2 . محدود کردن
[فعل]
to shackle
/ˈʃækəl/
فعل گذرا
[گذشته: shackled]
[گذشته: shackled]
[گذشته کامل: shackled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
غلوزنجیر کردن
با غلوزنجیر بستن
1.The prisoner was shackled to a a chair in the center of the room.
1. زندانی به یک صندلی در مرکز اتاق غلوزنجیر شده بود.
2
محدود کردن
مهار کردن، بازداشتن
1.They seek to shackle the oil and gas companies.
1. آنها بهدنبال محدود کردن شرکتهای نفت و گاز هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
shack
shabby
shabbily
sh
sgml
shackles
shade
shaded
shades
shades of a color
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان