Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سایهروشن کردن
2 . سایه انداختن
3 . سایه
4 . پرده (رنگ)
5 . آباژور
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to shade
/ʃeɪd/
فعل گذرا
[گذشته: shaded]
[گذشته: shaded]
[گذشته کامل: shaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سایهروشن کردن
مترادف و متضاد
darken
1.I'm going to shade this part in.
1. من میخواهم این بخش را سایهروشن کنم.
2.What do the shaded areas on the map represent?
2. این قسمتهای سایهروشنشده در نقشه چه چیز را نشان میدهند؟
2
سایه انداختن
جلوی تابش نور خورشید را گرفتن
مترادف و متضاد
cast a shadow over
shadow
1.He shaded his eyes with his hands.
1. او با دستانش جلوی تابش نور خورشید به چشمانش را گرفت.
[اسم]
shade
/ʃeɪd/
غیرقابل شمارش
3
سایه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سایه
مترادف و متضاد
shadow
1.I'd prefer to sit in the shade.
1. ترجیح میدهم در سایه بنشینم.
2.The children played under the shade of a large beach umbrella.
2. کودکان زیر سایه یک چتر ساحلی بزرگ بازی کردند.
4
پرده (رنگ)
مترادف و متضاد
hue
tinge
tone
5
آباژور
مترادف و متضاد
lampshade
1.I bought a new shade for the lamp.
1. من یک آباژوری جدید برای لامپ خریدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
shackles
shackle
shack
shabby
shabbily
shaded
shades
shades of a color
shading
shadow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان