[اسم]

shadow

/ˈʃæd.oʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سایه

معادل ها در دیکشنری فارسی: سایه ظل
مترادف و متضاد shade
  • 1.The children were playing, jumping on each other's shadows.
    1. کودکان داشتند بازی می‌کردند، روی سایه‌های یکدیگر می‌پریدند.
  • 2.The tree had cast a long shadow.
    2. آن درخت سایه‌ای طولانی انداخته بود.
  • 3.This corner of the room is always in shadow.
    3. این گوشه از اتاق همیشه در سایه است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان