[صفت]

shadowy

/ˈʃædoʊi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: shadowier] [حالت عالی: shadowiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرسایه تاریک، سایه‌دار

معادل ها در دیکشنری فارسی: سایه‌دار
  • 1.He sat in a shadowy corner.
    1. او در یک کنج سایه‌دار نشست.

2 مبهم سایه‌وار

  • 1.َA shadowy figure appeared through the mist.
    1. هیبتی سایه‌وار از میان مه پدیدار شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان